بسم الله...

امسال هم شد و روزیمان شد که بریم... تنهایی هم خودش حکمتی دارد!

امسال باید نایب الزیاره عزیزی باشم که روز عروجش در حال نوشتن درد نوشت بودم! 10 شهریور 94 ... آخرین درد نوشتی که سر ظهر خبر رسید ...

امسال اربعین دلم خوش است که چند از عزیزانم هم هستند ... اربعین هستند... کربلا هستند... 

در تنهایی هر روزه ام ، دلم خوش است که گاهی با ذوق می شود هنوز کاری انجام داد و دردی نوشت... که شاید دیگر فرصتش پیش نیاید...

امسال دلم در هوای مادر است... خدایا مراقبش باش... نایب الزیاره اش هستیم... دلمان به دلش که آرزوی زیارت پیاده دارد، گره خورده...

مادر، مادر را دریاب ...

.

.

.

 از همه چی گفتم و نگفتم ! :)

پ: گرد یکساله رو تکاندم بالاخره ...